|
|
بخش هایی از کتاب های و دیگر هیچ :
اشکها دل را پاک میکند...
آنها همان دردهایی هستند که در دل ماندند و کسی قادر به درکشان نبوده...
دل که پر میشود از این دردها از چشم سرشار میشود.
زندگیام شده حباب شیشهای بستهای که درونش گیر کردهام... در حالی که همه چیز را شفاف نشانم میدهد، هوایش دارد خفهام میکند.
این روزها هر چه بیشتر میگذرد... میفهمم طعم تلخ خاطرات لیموییام را... ابتدا همه شیرین بودند، هر چه میگذرد... همه چيز طعمش تلختر میشود.
برچسب ها: